برای دل خودم وقتی که تنهام |
|
جهـــــان را بـــدون ناخن های لــــاک زده بدون کفــــش های پاشنـــه بلند بدون النگــــو و بدون گل ســـر تصور کن خــــدا دختـــر را آفـــرید دخــــر جهــــان را برای خـــــدا زیبــــاکرد... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﯿﺲ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﻣﺘﻦ ﺷﺪ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺣﺴﺮﺗﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻮﻧﺪ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻖ ﻫﻖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺴﺖ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﻟﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﻪ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ کامنت های ﮐﻪ داده ﺷﺪ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻣﺸﺐ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ
ﯾﮑﯽ ﯾﻪﺩﻭﻧﻪ ﺷﻮﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺗﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻦ:
ﺁﻫﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺗﻮﺀﻩ ﻫﻤﻪ ﯼ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺍﻗﺒﺶﺑﺎﺵ
وقتی دستت تو دست عشقته و اروم یه فشار کوچیک به دستت میده بی تفاوت از این فشار رد نشیااا داره باهات حرف میزنه میگه دوستت داره میگه هواتو داره میگه حواست به من باشه میگه حواسش بهت هس میگه تنها نیستیااا ..این یعنی نهایت ارامش.. ![]() ڪاش بوבے . . .
وقتـے بغض مـے ڪرבم . . . فقطـ بغلم مـیڪرבی و مـیگفتـے . . . ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـטּ . . . اگہ گریــہ ڪنـے قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .! میخواہم برایت تنہایے را معنے کنم!
בر ساحل ڪنار בریا ایستاـבه اے ,
ہواے سرב ,
صـבاے موج
انتظار انتظار انتظار
بہ خوבت مے آیے . . . . . .
یاـבت مے آیـב בیگر نہ ڪسے است ڪہ از پشت بغلت ڪنـב ,
نہ בستے ڪہ شانہ ہایت را بگیرב ,
نہ صـבاے ڪہ قشنگ تر از صـבاے בریا باشـב
اسم این تنہایے است . . قول داده اَم…
گاهـــی هَر اَز گاهـــی فانـــوس یادَت را میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛ هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم اَما بـه هیچ سِتارهی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت ! ![]()
آسمان دل ها گاهی تیره و تار است مواظب آسمانی باش که برایت می بارد نه برای علاقه شاید حسرتی در پس لکه هایش باشد تمـــام زندگی ایت به تمام لحظات عاشقـــانه مان نخواهد گذشت خــــائن سالروز حســــرت خوردنت مبارک
شاید آرام تر میشدمفقط و فقط…….. اگر میفهمیدی….. حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نــــوشته نشده اند!!
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ” ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ، ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ… ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ... قدم زدن در پیاده رو، جای خالی تو را به رخم می کشد... برای همین همیشه دوست داشتم روی جدول ها راه بروم...!
به کلاغــــها بگویید : قصه ی من اینجا ... تمام شد ، یکی .. بود و نبود مرا با خود برد ... ! ![]() دوست می دارمـش ...امـّـا...
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : ” مرسـی!!
یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد...
یــا چـه می دانـم...
مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت...
می تـرسـم از اینــکـه
هـرچـیـزی بـگویـد جُـز:
مــَــن هـم دوسـتت دارم... ﻳﻪ ﻭﻗــــﺘﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﮔــــﺮﻓﺘﻪ... ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺭﻱ... ﺁﺭﻭﻡ ﻧـﻴﺴﺘﻲ... ﺩﻟﺖ ﺑـــﺮﺍﺵ ﺗـﻨﮓ ﺷﺪﻩ... ﺣــــﻮﺻﻠﻪ ﻫـﻴـﭽـﮑﺴﻮ ﻧــــﺪﺍﺭﻱ... ﺑﻪ ﻳــﺎﺩ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻱ ﺑﻴﻔﺖ... ﮐـﻪ ﺍﻭﻥ ﻫــﻤﻪ ﻱ ﺑﻲ ﻗــــﺮﺍﺭﻱ ﻫــﺎﻱ ﺗــــﻮ ﺭﻭ ﺩﻳــــــﺪ... ﺍﻣـــــــﺎ.... ﭼـﺸﻤـﺎﺷـﻮ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺭﻓــﺖ.... .... اصلا زن ساخته شده واسه ناز کردن !
گیر دادن
غر زدن
حسادت کردن
دوست داشته شدن
اصن دلش میخواد...
مشکل داری نیا طرفش... یکی باید باشد که آدم را صدا کند..
به نام کوچک اش صدا کند..
یک جوری که حال آدم را خوب کند..
یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد..
یکی باید آدم را بلد باشد…
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری همه چیز رو از سر راهت خط بزنی بعد بفهمی خودت تو لیستی بودی که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده... افسوس!
![]() تورفتي ودوست داشتن هايم زيرپايت له شد ومن بي توچه تنهاشدم وبه دنيا نشان دادم كه من مجنون ترين ليلاي تاريخم
شمارهام را بگیر و فقط بخند وقتیمیخندی ، زمان میایستد . . و در زیر پوستام انگار پرندهایست که برای رهایی پرپر میزند خُدايا...
چشم های هيــــچ عاشقی رو... واسه رسيدن به عشقش.. خيــــس نكن... !
زخمی در پهلویـم است..
روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..
و مـن به خــود می پیچـــــم..
و همه فــــکر می کنند می رقـــصم..
![]() هیس… حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام… بگو کسی حرفی نزند… بگذار لحظه ای آرام بگیرم… ارزش بودنت را !!!
همیشه... از اندیشه ی یک لحظه نبودنت میتوان فهمید
بـــــــــــــرو!!!! دیروز و فردا هر دو نامردند ...! دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش ... مرا فریب دادند تا "مــن" به دنــبال "تــويي" مي گــشت بــراي " مــــــا " شــدن دريــغ که بــازي را "او" بــــرد....
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر... ![]()
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آن زمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی
|