برای دل خودم وقتی که تنهام |
|
♡تمام غصــه های دنیـــــا رو میشه با یه جمله تحمـــل کرد : " خــــــــــدایا " میدانم کــه میبیـــــنی ♡ برچسبها: تنهایی آدم ها مثل عمق دریاست ولی برای پرکردنش یک لیوان محبت کافیه... ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕـــﻮ ﺗﺎ ﺑـــﺎﻭﺭﺕ ﮐﻨﻨــــﺪ ﺁﺏ ﺯﯾﺮ ﮐﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑـﻬـــﺖ ﺍﻋﺘـــــﻤﺎﺩ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﯽ ﻏﯿــــﺮﺕ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺣــــــﺲ ﮐﻨﻨــــﺪ ﺧﯿـــــﺎﻧﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒــــﯿﻦ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﻨـــﺪ ﮐــــﺬﺏ ﺑﮕﻮ ﺗﺎ ﻋﺎﺷـــــﻘﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﻫﺮﭼـــﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﮕــــﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾـﻨـــﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺳــﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳـــــﺖ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﮔﺮ ﺑـــﺎﻭﻓـــــﺎﯾﯽ ﺍﮔﺮ ﺑـــﺎ ﻏﯿـــــﺮﺗﯽ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﻤﯿﺸــــــﻪ ﺗـﻨــــــﻬﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸـــــﻪ ﺗﻨﻬــــــــــﺎ
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ، ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،
چه عاشقانه با من بازی کردی کم طاقتی
عادت آن روزهایت بود این روزها برای گرفتن خبری از من عجب صبور شده ای .......! تو کیستی؟ تو کیستی که من بی تو اینگونه بی تابم تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه چه کرد با من آن نگاه شیرین آه! کدام نشاه دویده است از تو در تن من؟ به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
همه وجود تو مهرست و جان من محروم کوچه
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم ، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید ، عطر صد خاطره پیچید:
یادم آید که : شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من، همه محو تماشای نگاهت .
یادم آید : تو به من گفتی : _« از این عشق حذر کن ! لحظه ای چند بر این آب نظر کن. آب آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ، که دلت با دگران است ! تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن !»
با تو گفتم : « حذر از عشق؟ _ ندانم سفر از پیش تو، هرگز نتوانم ، نتوانم !
روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر ، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی ، من نرمیدم ، نه گسستم.
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در فتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم ! »
اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت........
اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم نگرفتی دگر از عاشق آرزده خبر هم نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم......
بی تو، اما ، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم .
همه می پرسند چیست در خلوت خاموش کبوترها نه به ابر من به این جمله نمی اندیشم من به این جمله نمی اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان جای مهتاب، به تاریکی شبها، تو بتاب پاسخ چلچله ها را تو بگو
هرگز ریسمان امید را رها مکن .وقتی احساس می کنی که دیگر تحمل نداری جادوی امید است که به تو توانایی می دهد تا راه را ادامه دهی.اعتماد به نفس را هرگز از دست مده ؛ تا آن زمان که باور داری توانایی ؛ دلیلی داری تا بکوشی .هرگز مهار شاد زیستن خود را به دست دیگری مده ؛ بر آن چنگ بزن ؛ آنگاه همواره در اختیارت خواهد بود .این ثروت مادی نیست که پیروزی یا شکست را رقم می زند. پیروزی و شکست در چگونگی احساس ما نهفته است .احساس ماست که ژرفای حیاتمان را نشان می دهد.روا مدار که لحظه های ناخوشایند بر تو چیره گردند.صبور باش و ببین که آنها در گذرند .در یاری جستن از دیگران تردید مکن.امروز یا فردا ؛ همه بدان نیازمندیم .از عشق مگریز به سوی آن بشتاب ؛ که عشق ژرف ترین شادی هاست .چشم به راه آنچه که می خواهی نمان .بلکه با تمام وجود آن را بجوی ؛ و بدان که زندگی در نیمه راه با تو دیدار خواهد کرد اگر تدبیرها و رؤیاهایت با امیدهای تو همسو نشدند ؛ تو راه گم نکرده ای هر آینه که چیزی نو از خود و زندگی بیاموزی ؛ بدان که پیش رفته ای .داشتن احساس نیکو به زندگی در گرو داشتن احساس نیکو به خود است هرگز خنده را از یاد مبر ؛ و غرور نباید مانع گریستن تو شود .
زندگی ، ارزش آنرا دارد که به آن فکر کنی ! . . زندگی ، جرعه آبی است به هنگامه ظهر در بیابانی داغ ! تا حالا چندبار نشستي كنار رود و پاهاتو انداختي تو آب تا خنك شي؟ تا حالا چندبار قبل خواب ستاره ها رو شمردي؟؟ تا حالا چندبار خم شدي و گل رو بدون چيدين رو شاخه بو كردي؟؟؟ تا حالا چند بار با ميل خودت زير بارون خيس شدي؟؟؟؟ تا حالا چندباررو چمن دراز كشيدي و به آسمون خيره شدي؟؟؟؟؟ تا حالا چندبار خودت تنهايي با فوت آروم قاصدك رو مسافر آسمون كردي؟؟؟؟؟؟ تا حالا چندبار با دستاي خودت از درخت ميوه چيدي و نوش جان كردي؟؟؟؟؟؟؟ تا حالا چند بار تونستي با آرامش كامل به آهنگ مورد علاقه ات گوش كني؟؟؟؟؟؟؟؟ تا حالا چندبار تونستي طلوع يا غروب خورشيد رو با حوصله نگاه كني؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا حالا چندبار حس كردي واقعا همه چي آرومه و تو خوشبختي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ .............................................................................
دود می خیزد دود می خیزد ز خلوتگاه من
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند... مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ... مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ... مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ... مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ... مدت هاست دل تنگ بارانم ... مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ... مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ... گاهی در فرا سوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی؟!!!
به هرکس که می نگرم در شکایت است ، درحیرتم که لذت دنیا به کام کیست؟! باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم ... باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ... باز باید مواظب اشک هایم باشم ... باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... " خدایـــــــــــا ، کـــم آورده ام ! صبــــری کــه داده بـــودی تمـــام شــد ، ولـــی دردم همچنـــان بــــاقیست ، بدهکــــار قلبـــم شـــده ام ، میدانــــم شرمنــده ام نمیکنــــی ، بــــاز هــم صبـــــــر میخواهــم !
سکوت و صبوریم را به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار ... دلم به چیز هایی پایبند است که تویادت نمی آید ! مهدی زمین دلتنگ و مهدى بیقرار است نشسته دیو بر دلهاى خفته گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست |
بی اعتنا
می روی ...
و من
ناگفته های چشمانم را
به زمین می بخشم